نمایشگاه حجم ناپیدا

توضیحات و استیتمنت نمایشگاه
- شروع: رضا اسطوره را گاه جمعیتِ استعاره میسازد، گاه دلبستگی به آنکه ما فرصت فهماش را نداشتیم. مثل پدربزرگم رضا، که از برادرش ابراهیم ذرهای خون برای پیشانیاش و یک اسم برای پسرش برداشت، برنو به دوش انداخت، دختر همسایه را پای تپهی عشق از غبار اسب رشیدخان بیرون کشید و دیگر خوابید. - میانه: تپهی عشق پنداشتم که کلمات از زیر پای معشوقه روان شد، که در مسیل جاری شدند، که مسیلها شعر شدند، که کلمهها پای تپه روییدند. -پایان: تَن. غایتِ چیزی، هیچوقت خودِ آن چیز نیست. غایت شعر هم شعر نیست؛ تَن است. شعر، حجمی ناپیدا میسازد که تنانگیاش را از کلمه/ حرف گرفته است و اینجا نه کمال درمیان است و نه اطمینان. آنجا میوه بر درخت اگر بودم اینجا درختی در میوهام. رویایی
هنرمندان
دعوت می کنیم از نمایشگاههای دیگر دیدن فرمایید
نمایشگاه عکس اَولی، نمایش دوم

نمایشگاه یک جور ناجور

نمایشگاه علف های هرز

نمایشگاه گُذر
